با عنایت به مطالب فوق، یکی از مهمترین مسایل در ساختارسازمانهای مادر(HOLDING) ، تعریف صحیح ستاد و چگونگی تقسیم وظایف و مسیولیتها براساس فرآیندهای تعریف شده است.
دانشمندان روشهای مدیریت موجود را در سه سبک مدیریتی بر مبنای میزان مسیولیتها و وظایف سطوح مختلف تقسیم بندی کرده اند. در ذیل به اختصار به توضیح هریک از این مدلها خواهیم پرداخت.
1 ) مدل برنامه ریزی استراتژیک: برنامه ریزی استراتژیک تمرکزگراترین نوع در میان سه الگوی مزبور است. در مدل برنامه ریزی استراتژیک، ستاد سازمان در نقش طراح اصلی برنامه ها (MASTER PLANNER) ظاهر شده و مسیولیت هر گروه یا شرکت تحت پوشش را خود مشخص می کند. شرکتهای کوچکتر وظیفه اجرای بخشهای مختلف طرح اصلی را برعهده دارند.
ستاد سازمان در این مدل، مستقیماً به مدیریت فراساختارها می پردازد و بسیاری از خدمات سطح شرکتها را ارایه می دهد. این شرایط در برگیرنده مدیریت نوآوریها نیز هست که مسیولیت کلیدی بسیار مهمی است.
این روش در حالت افراطی، امکان ایجاد ارزش افزوده در هر یک از موارد فوق را دارد. تحقیقات دانشمندان برروی ساختارهایی که براساس برنامه ریزی استراتژیک شکل گرفته اند، نشان داده که برنامه ریزی استراتژیک می تواند دستاورد بسیار کارآمدی باشد که در آن مدیران سازمان توانایی ایجاد ارزش افزوده را در شرایطی خواهند داشت که از جزییات کار هر یک از شرکتها اطلاع داشته باشند. ولی اگر مدیران از جزییات کار هریک از واحدها آگاه نباشند، استفاده از این روش بسیار مشکل و در بسیاری از شرایط غیرعملی است. به ویژه خطر از دست رفتن فرصتها، باتوجه به کمبود دانش نزد مدیران ارشد، که سبب جلوگیری از ورود به عرصه های جدید فعالیتهای تجاری می شود، وجود دارد.
باتوجه به مشکلات این روش، بسیاری از شرکتها با توسعه روش مدیریت برنامه ریزی استراتژیک به سطح تاکتیکی و محدودکردن سطح ارتباطی به درخواستهای خاص، به فرازهای جدیدی از این سبک مدیریت دست یافته اند.
2 ) مدل کنترل مالی: کنترل مالی، افراطی ترین نوع تفویض اختیار است. ستاد سازمان به مانند مادری عمل می کند که فقط در نقش یک سهامدار یا بانک ظاهر می شود. در این مدل، اهمیت کمی برای شیوه های تولید و بازاریابی در واحدها وجود دارد. حتی در بسیاری از موارد، شرکتها با آزادی کامل به رقابت با یکدیگر می پردازند. در این روش حتی شرکتها اجازه دارند تا سرمایه های خارج از سازمان را نیز جذب کنند. نقش ستاد سازمان در کنترل مالی به اختصاص سرمایه، تعیین اهداف اقتصادی، ارزیابی کارآیی، مداخله برای اصلاح کارایی (بازار مالی) و پخش ریسک محدود می شود. مهمترین نقش ستاد سازمان عبارتست از استفاده از هسته مدیریت با کفایت که توانایی ایجاد ارزش افزوده به فعالیتهای تجاری مختلف با ایجاد استانداردها و بررسی کارایی را داشته باشد.
اجرای کامل این مدل به ندرت در سطح سازمانهای دولتی و خصوصی دیده می شود. این روش بیشتر یک حالت ایده آل و دورنمای فعالیت تعدادی از مدیران سطح بالای جهان است. مطالعات دانشمندان نشان داده است که اولاً، این روش بیشتر مناسب سازمانهایی است که در بازارهای پایدار با فناوریهای پیشرفته در جایی که زنجیره تصمیم گیری بسیار کوتاه و ساده است، فعالیت دارند. دوم آنکه، این روش نیازمند تشابه بسیار زیاد بین فعالیتهای اقتصادی واحدهای صنعتی است تا بتوان هسته مدیریت با کفایت ایجاد کرد.
در غیراینصورت سازمان مادر، کفایت کافی برای کمک به شرکتهای تحت پوشش خود را نخواهد داشت. سوم، روش تعیین اهداف و ارزیابی کارایی باید یکسان باشد که این امر در شرایط بحرانی مشکلات فراوانی به همراه دارد. در نهایت آنکه این روش پس از مدتی از کنترل خارج می شود و بیشتر مناسب سازمانهایی است که دیدگاههای کوتاه مدت دارند. در این سبک، هیچ کس مسیول پرورش نوآوریها و یادگیریهای سطح سازمانی نیست. از طرفی ستاد سازمان فاقد نیروهای باکفایت برای ایجاد فرآیندهای لازم است. بنابراین، نوآوریها فقط محدود به مصرف می شود.
3 ) مدل کنترل استراتژیک: مدل کنترل استراتژیک، بین دو مدل قبلی قرار می گیرد و بیشتر سازمانهای دنیا از آن استفاده می کنند. این مدل یک سبک مستقل نیست، بلکه پل ارتباطی میان برنامه ریزی استراتژیک و کنترل مالی است.
در این مدل، ستاد سازمان شکل دهنده (SHAPER) استراتژی ها است و بنابراین، حداقل نقشهای سازمان مادر به صورت زیر تعریف می شود.
تعریف و شکل دهی استراتژی های کلان سازمان به خصوص در تخصیص منابع و کنترل روشها؛
تعریف فعالیتهای متعادل برای شرکتها و ماموریت هریک؛ تعریف و کنترل سیاستهای سازمانی؛
پرورش نوآوریها و یادگیریهای سازمانی؛
● تعریف استانداردها و ارزیابی بهره وری شرکتهای تابعه و ایجاد تغییرات
لازم سازمانی برای ارتقاء بهره وری. در این مدل، دیگر از یک برنامه اصلی طراحی شده توسط ستاد سازمان که وظایف شرکتها را تعیین می کند، خبری نیست. کنترل استراتژیک، بر پایه فرآیند توافق بر برنامه های اصلی طراحی شده توسط ستاد سازمان استوار است. کنترل استراتژیک در جایی وجود دارد که ستاد سازمان توجه کمتری به ایجاد وظایف برای شرکتها و بخشهای مختلف دارد و بیشتر به شکل دهی رفتارهای شرکتها همچنین ایجاد زمینه های کاری مناسب برای فعالیت مدیرانش می پردازد. بنابراین، می توان گفت ستاد سازمان با تسهیل ارتباطات و ایجاد اشتراک مساعی بین شرکتها و بخشها به ایجاد ارزش افزوده خواهد پرداخت.
یکی دیگر از مهمترین اهداف ستاد سازمان در این مدل به دست آوردن مزایای بیشمار از طریق هم افزایی در سازمان است. همچنین اهمیت ویژه ای برای افزایش سطح دانش سازمانی بااستفاده از فرآیندهای محک زنی(BENCHMARKING) و انتشار فعالیتهای صحیح در این مدل وجود دارد. در کنترل استراتژیک، خدمات و مشاوره ارایه شده توسط ستاد سازمان بیشتر جنبه اختیاری خواهند داشت. متخصصان پس از مطالعات فراوان نشان داده اند که موفقیت این سبک مدیریت، وابسته به رفتار یکسان واحدها و شرکتها است.
● نتیجه گیری
در بین سازمانهای هولدینگ، مدل کنترل استراتژیک متداول ترین سبک است. زیرا همواره سازمانهای مادر تمایل دارند از مدل کنترل مالی به سمت مدل برنامه ریزی استراتژیک حرکت کنند (نمودار یک) و لذا به مدل کنترل استراتژیک تمایل زیادی پیدا می کنند. در این مدل، شرکتها برنامه های خود را براساس استراتژی های سازمان مادر تنظیم می کنند و سازمان آنها را بازبینی و کنترل می کند.
لذا مسیولیت تدوین برنامه های عملیاتی و ارایه پیشنهادهای کلی به عهده شرکتهای تحت پوشش و تابعه است. از طرفی ستاد سازمان بادر اختیار گرفتن کارشناسان و متخصصان مجرب، به شرکتهای تابعه خدمات مشاوره ای ارایه می کند. در مدل کنترل استراتژیک، نتایج عملیات به طور مستمر مورد نظارت قرار می گیرد و ملاک ارزیابی مدیران شرکتها، صرفاً عملکرد خودشان است.
مدیریت یک شرکت معمولی با مدیریت شرکتهای هولدینگ بسیار متفاوت است. از آنجا که بازتاب عملکرد مدیریت و نتایج حاصل از تصمیمات اتخاذ شده بر خود شرکت مادر (ستاد) تاثیرگذار خواهد بود.
وضعیت پیچیده فعلی جهان تجارت، تواناییهای بسیار متفاوت سازمانها (توان مالی، توان تخصصی، نیروی انسانی، توان تکنولوژیکی و...)، ناپایداری محیطهای بازار و تلاش شرکتها به منظور کسب سهم بیشتری از بازار و امکان ورود به فعالیتهای جدید و سودآور تجاری، باعث شده است تا مقوله ادغام و گروهی شدن شرکتها به منظور استفاده بهینه از تواناییهای یکدیگر و فعالیت به صورت شرکتهای هولدینگ متداول گردد.
از این رو سازمانهای توانا تمایل زیادی برای فعالیت در قالب هولدینگ و بهره گیری از تواناییهای یکدیگر دارند تا بدین وسیله ضمن فایق آمدن بر مسایل و مشکلات خود، به رقابت در سطوح بالاتری و فعالیت در عرصه جهانی بپردازند. یادآوری این نکته ضروری است که با چنین اقدامی و تبدیل شدن چندین شرکت به یک مجموعه هولدینگ، برنامه تدوین شده و ساختار سازمانی قبلی شرکتها جوابگوی وضعیت فعلی نخواهد بود و باید بازنگری و اصلاحات لازم در خصوص موارد فوق صورت پذیرد.
در کشور ما، موفقیت تلاشهای انجام شده در زمینه گروهی شدن شرکتها و فعالیت به صورت شرکتهای هولدینگ، مستلزم توجه به دو موضوع مهم یعنی اجرای دقیق فرآیند برنامه ریزی استراتژیک و ساختار سازمانی متناسب است که در غیر این صورت عملکرد شرکتهای هولدینگ در داخل کشور از بازدهی مناسبی برخوردار نبوده و نتیجه چندان مطلوبی به همراه ندارد.
● تعریف سازمان هولدینگ
در زبان انگلیسی «هولدینگ» مترادف با”CORPORATE” و PARENT”” آورده شده است و در زبان فارسی شاید بتوان آن را مترادف با «فراگیر» و یا «مادر» قرار داد.
به طور کلی، سازمانهای هولدینگ را می توان چنین تعریف کرد، گروهی از شرکتها که در آنها یک شرکت، مالکیت و اداره و یا فقط اداره کلیه شرکتها را برعهده داشته باشد، تحت عنوان هولدینگ قلمداد می شوند. مدیریت یک شرکت معمولی با مدیریت شرکتهای هولدینگ بسیار متفاوت است. از آنجا که بازتاب عملکرد مدیریت و نتایج حاصل از تصمیمات اتخاذ شده بر خود شرکت مادر (ستاد) تاثیرگذار خواهد بود.
لذا ضروری است مدیریت ارشد به منظور تصمیم گیری و اعمال نظر، علاوه بر بررسی و شناخت ستاد سازمان، با دیدی وسیعتر و شناخت کامل از شرکتهای تابعه، تصمیم گیری کند. بنابراین، مسایل و تصمیمات در سازمانهای هولدینگ همواره پیچیده و پرابهام و گاهی نیز همراه با تناقضاتی است که این سازمانها را نیازمند اجرای مدیریت استراتژیک با الگوهای جدید و مناسب می کند.
● عوامل تاثیرگذار
الف ) بینش ارزش آفرینی: هر سازمان هولدینگ ضروری است از یک اصل و دیدگاه ویژه ای برای ایجاد ارزش آفرینی، برخوردار باشد.
ب ) ویژگی ممتاز: هر سازمان هولدینگ خصوصیات خود را (از قبیل مدل های ذهنی، ساختار، سیستم ها، عملیات و...) حول بینش مشخصی ایجاد می کند.
ج ) کسب و کار محوری یا کانون تجارت: هر سازمان هولدینگ در زمینه یک کسب و کار خاص تخصص داشته و سایر فعالیتهای خود را حول آن تنظیم و سازماندهی می کند.
▪ به منظور شناخت و درک ویژگیها و خصوصیات سازمان هولدینگ، باید پنج عامل مهم و مرتبط به شرح ذیل مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد:
1) مدل های ذهنی در رابطه با بینشها، ارزشها و نگرشهای مشترک مدیران ارشد هولدینگ؛
2) ساختار، سیستم ها و فرآیندهای شرکت مادر؛
3) عملیات، خدمات و منابع؛
4) نیروی انسانی و مهارتها به عنوان عامل ارزش آفرین در سازمان هولدینگ؛
5) تعیین و معرفی موارد تمرکز یا عدم تمرکز.
با عنایت به مطالب فوق، یکی از مهمترین مسایل در ساختارسازمانهای مادر(HOLDING) ، تعریف صحیح ستاد و چگونگی تقسیم وظایف و مسیولیتها براساس فرآیندهای تعریف شده است.
دانشمندان روشهای مدیریت موجود را در سه سبک مدیریتی بر مبنای میزان مسیولیتها و وظایف سطوح مختلف تقسیم بندی کرده اند. در ذیل به اختصار به توضیح هریک از این مدلها خواهیم پرداخت.
1 ) مدل برنامه ریزی استراتژیک: برنامه ریزی استراتژیک تمرکزگراترین نوع در میان سه الگوی مزبور است. در مدل برنامه ریزی استراتژیک، ستاد سازمان در نقش طراح اصلی برنامه ها (MASTER PLANNER) ظاهر شده و مسیولیت هر گروه یا شرکت تحت پوشش را خود مشخص می کند. شرکتهای کوچکتر وظیفه اجرای بخشهای مختلف طرح اصلی را برعهده دارند.
ستاد سازمان در این مدل، مستقیماً به مدیریت فراساختارها می پردازد و بسیاری از خدمات سطح شرکتها را ارایه می دهد. این شرایط در برگیرنده مدیریت نوآوریها نیز هست که مسیولیت کلیدی بسیار مهمی است.
این روش در حالت افراطی، امکان ایجاد ارزش افزوده در هر یک از موارد فوق را دارد. تحقیقات دانشمندان برروی ساختارهایی که براساس برنامه ریزی استراتژیک شکل گرفته اند، نشان داده که برنامه ریزی استراتژیک می تواند دستاورد بسیار کارآمدی باشد که در آن مدیران سازمان توانایی ایجاد ارزش افزوده را در شرایطی خواهند داشت که از جزییات کار هر یک از شرکتها اطلاع داشته باشند. ولی اگر مدیران از جزییات کار هریک از واحدها آگاه نباشند، استفاده از این روش بسیار مشکل و در بسیاری از شرایط غیرعملی است. به ویژه خطر از دست رفتن فرصتها، باتوجه به کمبود دانش نزد مدیران ارشد، که سبب جلوگیری از ورود به عرصه های جدید فعالیتهای تجاری می شود، وجود دارد.
باتوجه به مشکلات این روش، بسیاری از شرکتها با توسعه روش مدیریت برنامه ریزی استراتژیک به سطح تاکتیکی و محدودکردن سطح ارتباطی به درخواستهای خاص، به فرازهای جدیدی از این سبک مدیریت دست یافته اند.
2 ) مدل کنترل مالی: کنترل مالی، افراطی ترین نوع تفویض اختیار است. ستاد سازمان به مانند مادری عمل می کند که فقط در نقش یک سهامدار یا بانک ظاهر می شود. در این مدل، اهمیت کمی برای شیوه های تولید و بازاریابی در واحدها وجود دارد. حتی در بسیاری از موارد، شرکتها با آزادی کامل به رقابت با یکدیگر می پردازند. در این روش حتی شرکتها اجازه دارند تا سرمایه های خارج از سازمان را نیز جذب کنند. نقش ستاد سازمان در کنترل مالی به اختصاص سرمایه، تعیین اهداف اقتصادی، ارزیابی کارآیی، مداخله برای اصلاح کارایی (بازار مالی) و پخش ریسک محدود می شود. مهمترین نقش ستاد سازمان عبارتست از استفاده از هسته مدیریت با کفایت که توانایی ایجاد ارزش افزوده به فعالیتهای تجاری مختلف با ایجاد استانداردها و بررسی کارایی را داشته باشد.
اجرای کامل این مدل به ندرت در سطح سازمانهای دولتی و خصوصی دیده می شود. این روش بیشتر یک حالت ایده آل و دورنمای فعالیت تعدادی از مدیران سطح بالای جهان است. مطالعات دانشمندان نشان داده است که اولاً، این روش بیشتر مناسب سازمانهایی است که در بازارهای پایدار با فناوریهای پیشرفته در جایی که زنجیره تصمیم گیری بسیار کوتاه و ساده است، فعالیت دارند. دوم آنکه، این روش نیازمند تشابه بسیار زیاد بین فعالیتهای اقتصادی واحدهای صنعتی است تا بتوان هسته مدیریت با کفایت ایجاد کرد.
در غیراینصورت سازمان مادر، کفایت کافی برای کمک به شرکتهای تحت پوشش خود را نخواهد داشت. سوم، روش تعیین اهداف و ارزیابی کارایی باید یکسان باشد که این امر در شرایط بحرانی مشکلات فراوانی به همراه دارد. در نهایت آنکه این روش پس از مدتی از کنترل خارج می شود و بیشتر مناسب سازمانهایی است که دیدگاههای کوتاه مدت دارند. در این سبک، هیچ کس مسیول پرورش نوآوریها و یادگیریهای سطح سازمانی نیست. از طرفی ستاد سازمان فاقد نیروهای باکفایت برای ایجاد فرآیندهای لازم است. بنابراین، نوآوریها فقط محدود به مصرف می شود.
3 ) مدل کنترل استراتژیک: مدل کنترل استراتژیک، بین دو مدل قبلی قرار می گیرد و بیشتر سازمانهای دنیا از آن استفاده می کنند. این مدل یک سبک مستقل نیست، بلکه پل ارتباطی میان برنامه ریزی استراتژیک و کنترل مالی است.
در این مدل، ستاد سازمان شکل دهنده (SHAPER) استراتژی ها است و بنابراین، حداقل نقشهای سازمان مادر به صورت زیر تعریف می شود.
تعریف و شکل دهی استراتژی های کلان سازمان به خصوص در تخصیص منابع و کنترل روشها؛
تعریف فعالیتهای متعادل برای شرکتها و ماموریت هریک؛ تعریف و کنترل سیاستهای سازمانی؛
پرورش نوآوریها و یادگیریهای سازمانی؛
● تعریف استانداردها و ارزیابی بهره وری شرکتهای تابعه و ایجاد تغییرات
لازم سازمانی برای ارتقاء بهره وری. در این مدل، دیگر از یک برنامه اصلی طراحی شده توسط ستاد سازمان که وظایف شرکتها را تعیین می کند، خبری نیست. کنترل استراتژیک، بر پایه فرآیند توافق بر برنامه های اصلی طراحی شده توسط ستاد سازمان استوار است. کنترل استراتژیک در جایی وجود دارد که ستاد سازمان توجه کمتری به ایجاد وظایف برای شرکتها و بخشهای مختلف دارد و بیشتر به شکل دهی رفتارهای شرکتها همچنین ایجاد زمینه های کاری مناسب برای فعالیت مدیرانش می پردازد. بنابراین، می توان گفت ستاد سازمان با تسهیل ارتباطات و ایجاد اشتراک مساعی بین شرکتها و بخشها به ایجاد ارزش افزوده خواهد پرداخت.
یکی دیگر از مهمترین اهداف ستاد سازمان در این مدل به دست آوردن مزایای بیشمار از طریق هم افزایی در سازمان است. همچنین اهمیت ویژه ای برای افزایش سطح دانش سازمانی بااستفاده از فرآیندهای محک زنی(BENCHMARKING) و انتشار فعالیتهای صحیح در این مدل وجود دارد. در کنترل استراتژیک، خدمات و مشاوره ارایه شده توسط ستاد سازمان بیشتر جنبه اختیاری خواهند داشت. متخصصان پس از مطالعات فراوان نشان داده اند که موفقیت این سبک مدیریت، وابسته به رفتار یکسان واحدها و شرکتها است.
● نتیجه گیری
در بین سازمانهای هولدینگ، مدل کنترل استراتژیک متداول ترین سبک است. زیرا همواره سازمانهای مادر تمایل دارند از مدل کنترل مالی به سمت مدل برنامه ریزی استراتژیک حرکت کنند (نمودار یک) و لذا به مدل کنترل استراتژیک تمایل زیادی پیدا می کنند. در این مدل، شرکتها برنامه های خود را براساس استراتژی های سازمان مادر تنظیم می کنند و سازمان آنها را بازبینی و کنترل می کند.
لذا مسیولیت تدوین برنامه های عملیاتی و ارایه پیشنهادهای کلی به عهده شرکتهای تحت پوشش و تابعه است. از طرفی ستاد سازمان بادر اختیار گرفتن کارشناسان و متخصصان مجرب، به شرکتهای تابعه خدمات مشاوره ای ارایه می کند. در مدل کنترل استراتژیک، نتایج عملیات به طور مستمر مورد نظارت قرار می گیرد و ملاک ارزیابی مدیران شرکتها، صرفاً عملکرد خودشان است.
مطابق این مدل، ساختار سازمانی، افقی بوده و امور محوله براساس دو وظیفه کلی به شرح ذیل تفکیک می شود:
الف ) توسعه و رشد سازمان و امور سرمایه گذاری؛
ب ) اداره شرکتهای تابعه و تحت پوشش؛
معمولاً هریک از سازمانهای هولدینگ براساس دو ماموریت اصلی فوق ایجاد می گردد و با تعریف دقیق فرآیندهای مربوط به هر کدام به سازماندهی و تشکیل ساختار سازمانی برمبنای فرآیندهای تعیین شده می پردازند. اینکه فرآیندهای اصلی سازمان کدامند و ساختار مناسب برای تحقق فرآیندها به چه شکل باشد، بستگی به این دارد که سازمان از کدام یک از مدلهای ارایه شده برای سازماندهی خود بهره گیری کند. همان طور که در نمودار وضعیت تمرکز می بینیم، میزان تمرکز و عدم تمرکز بر نقشهای بیان شده در هریک از مدلها به عهده مدیران ارشد و تصمیم گیران هر سازمان می تواند متفاوت باشد.
انواع شرکت های هولدینگ
شرکتها انواع بسیار متنوع و مختلفی از ساختارهای سازمانی را ابداع
نمودهاند. به عنوان مثال ساختارهای یک مدیریتی ساده، ساختار چند مدیریتی
ساختار تفکیک شده داخلی (ساختاری که با استفاده از تبدیل بخشی از دارایی یا
شعب شرکت به یک شرکت جدید اقدام به تقسیم سهام آن میان سهامداران خود
میکند) سیستم یکپارچه تجارت استراتژیک، سیستم شرکت تخصصی، سرمایهگذاری
ساختار شرکت های مرکب (ساختاری که با فعالیتهای تجاری مختلف، از ادغام
چندین شرکت بوجود میآید) را در این خصوص نام برد.
ساختارشرکتهای
سرمایهگذاری تخصصی شامل یک شرکت اصلی کنترل کننده و تعدادی از زیر
مجموعههای آن است. در عمل، ساختار شرکتهای سرمایهگذاری پیچیدهتر از
میانی نظری آن میباشد. عموماً دو نوع شرکت سرمایهگذاری تخصصی وجود دارد :
شرکت سرمایهگذاری ویژه
شرکت سرمایهگذاری عملیاتی
شرکت سرمایهگذاری ویژه شرکتی است که فعالیت اصلی آن سرمایهگذاری در سایر
شرکت هاست و شرکت سرمایه گذاری عملیاتی شرکتی است که فعالیت خاص خود را
انجام میدهد و گاهی اوقات نیز مالکیت و کنترل گروهی از شرکتهای تابعه
(زیر مجموعه) را نیز در اختیار میگیرد شرکتهای سرمایگذاری عملیاتی از یک
سری شرکتهای بزرگ و گروهی از شرکتهای تابعه آنها تشکیل میشوند لکن شرکت
سرمایگذاری ویژه یک شکل ظاهری است که صرفاً کار برنامهریزی و هماهنگی
درون بخشی را انجام میدهد و فعالیتهای تجاری نیز صرفاً در شرکتهای
عملیاتی وابسته به آن انجام میشود.
آغاز ایده جمعآوری وجوه از
طریق یک امین به قبل از قرن نوزدهم برمیگردد، یعنی هنگامی که ویلیام
پادشاه هلند، در سال 1822 میلادی دستور تاسیس نخستینتر است سرمایهگذاری
را داد در سال 1833 میلادی، نوع مشابهی در بلژیک بوجود آمد و نخستینتر است
سرمایهگذاری در ایالات متحده نیز تراست بوستن بود که در سال 1924 میلادی
به وسیله استادان و کارکنان دانشگاه هاروارد به نامMIT گشایش یافت.
شرکتهای سرمایهگذاری از موسسههای مالی فعال در بازار سرمایه هستند که
با جمع کردن وجوه از مردم از طریق انتشار سهام خود به سرمایهگذاری در
داراییهای مالی نظیر سهام، اوراق قرضه و سایر اوراق بهادار اقدام میکنند و
به این ترتیب کسانی که وجوه خود را به خرید سهام این شرکتها اختصاص
دادهاند، در سود و زیان حاصل از این سرمایهگذاریها سهیم هستند. شرکتهای
سرمایهگذاری به اتکای سرمایهای که در اختیار دارند، قادرند:
از طریق نگهداری اوراق بهادار، سبد سرمایهگذاری خود را متنوع سازند.
مجموعهای از اوراق بهادار با شرایط خاص (مثلاً دارای ریسک کم و یا دارای بازده بالا) را نگهداری کنند.
بر یک سرمایهگذاری مدیریت کرده و سودها را دوباره سرمایهگذاری کنند و در صورت لزوم داراییهای خود را جابجا کنند.
سبد سرمایهگذاری خود را از طریق انتخاب چند سهم خاص کنترل کنند.
یکی از رویدادهای قابل توجه در بازارهای مالی پس از جنگ جهانی دوم، رشد
شدید شرکتهای سرمایهگذاری است که باعث شد تاثیر زیادی بر سرمایهگذاری
افراد و بازارهای مالی داشته باشند. نقش اصلی این شرکتها خرید و فروش
اوراق بهادار ثانویه است. هر چند که هنگام عرضه اوراق بهادار اولیه، این
شرکتها نیز از خریداران سهام جدید هستند. از آنجا که شرکتهای
سرمایهگذاری با سرمایه جمع شده در انواع سرمایهگذاریها مشارکت کرده و
پرتفوی (سبد سرمایهگذاری) متنوعی فراهم میکنند و از این رو سرمایهگذاران
در شرکتهای سرمایهگذاری با سرمایهای اندک در پرتفوی بزرگی مشارکت
کردهاند.
مداخله در ریسک از طریق پرتفوی صورت میگیرد و
سرمایهگذاریهای شرکت از طریق تحلیل گران و مدیران سرمایهگذاری هدایت
میشود و از طریق متنوع کردن سبد سرمایهگذاری، ریسک سرمایهگذاری تسهیم
میشود. از این رو برای آن دسته از سهامداران که علاقهای به ریسک کردن
نداشته و یا دانش لازم برای سرمایهگذاری در اوراق بهادار را ندارند خرید
سهام شرکت های سرمایهگذاری مناسب است. معمولاً سهام شرکت های سرمایهگذاری
در بازار سرمایه قابلیت نقدینگی بیشتری نسبت به سایر سهام دارند و همچنین
پرتفوی متنوع آنها نیز باید از ثبات قیمت بیشتری نسبت به سهام موجود نزد
افراد برخوردار باشد. سه نوع از شرکت های هولدینگ با گستردهترین اصطلاحات
قابل شناسایی است. شرکت هولدینگ محض شرکتی است که صرفاً به منظور نگداشتن
اوراق بهادار دارای حق رأی شرکتهای فرعی خودش بوجود میآید. دو منبع درآمد
شرکت های هولدینگ محض عبارتند از : جریان سود سهام حاصل از مالکیت سهام
عادی شرکت های فرعی و سودهای غیر عملیاتی تحقق یافته ناشی از سرمایهگذاری
در سهام و اوراق قرضه.
نوع دیگر شرکت های هولدینگ درآمد خود را به
وسیله فروش محصولات یا خدمات بعلاوة سودهای دریافتی ناشی از سود سهام و
سرمایهگذاری کسب میکنند. یک چنین شرکت هولدینگی به عنوان شرکت هولدینگ
عملیاتی - operating- یا عمومی –general – شناخته میشود شرکت هولدینگ
هرمی– Pyramid که به عنوان نوع سوم شناخته شده به دلیل مالکیت بخشی از سهام
دارای حق رای شرکت فرعی نسبت به نوع دیگر تمیز داده میشود. هر چند شرکت
های هولدینگ هرمی با در اختیار نداشتن تمام سهام دارای حق رای و با وجود
سرمایهگذاری کمتر در شرکت فرعی، کماکان دارای حق کنترل در شرکتی فرعی بوده
و مجاز به اعمال کنترل در ارتباط با سرنوشت شرکتهای فرعی میباشند.
شرکت های هولدینگ تاسیسات، شرکت های هولدینگی هستند که مالکیت تاسیسات گاز
و الکتریسته را در اختیار داشته و امروزه تحت عنوان شرکت های هولدینگ محض،
عملیاتی و هرمی وجود دارند.
با توجه به اینکه تمامی ادغام ها و
تحصیلها اخیر نه تنها شامل صنایع گاز و الکتریسیته (Industry) بلکه در
صنایع نفت، ارتباطات از راه دور، انتشار کتاب، خدمات مالی، اینترنت، غلات و
دام و … در حال اجرا میباشند.
هدف از ایجاد شرکت های هولدینگ توسط دولت
دلایلی که باعث میشود تا دولت برای بخشهای تحت تملک خود به تأسیس شرکت
هولدینگ مبادرت ورزد، گوناگون بوده و در ارزیابی شرکت هولدینگ، این دلایل
را میبایست در نظر گرفت. انتظار یک نتیجه خاص از سازمانی که برای برآورده
کردن اهداف متعدد ایجاد شده است، بسیار مشکل میباشد.
1ـ اولین
انگیزه برای ایجاد یک شرکت هولدینگ، یافتن وسیلهای جهت کنترل و هدایت شرکت
های دولتی است. زیرا برای دستگاه های دولتی، ارتباط مستقیم با شرکت های
متعدد مشکل بوده و اثر بخشی لازم را در پی ندارد.
در این مورد،
انگیزه اصلی دولت کنترل میباشد و خواهان چشمپوشی از آن و یا واگذاری
کنترل به دیگران نیست. به نظر میرسد اهداف اجتماعی، به ویژه فرایند ملی
سازی در درجه اول اهمیت باشند و مساله سودآوری شرکت ها در مرحله بعد قرار
گرفته است. در این حالت، شرکت های هولدینگ ضرورتاً به ابزاری جهت کمک به
کنترل دولتی مبدل خواهند شد، نه یک وسیله برای آسان کردن امر کنترل.
2ـ ایجاد ادغام به واسطه هماهنگی و یکپارچگی در بخش ها و فعالیت ها، دومین دلیل تأسیس شرکت های هولدینگ است.
دلیل منطقی وجود چنین شرکت هایی، بیشتر در صرفه جوئیهای اقتصادی، که منجر
به ادغامهای افقی یا عمودی نهفته است، تا اصلاح شرکت های دولتی. اما موارد
بسیاری وجود دارند که این ادغام ها بدون دلیل خاصی به وجود آمده و شرکت های
هولدینگ در نهایت به دستاویزی برای تبادل کردن یا انحصار طلبی تبدیل
میشوند.
3ـ سومین انگیزه، اعمال مدیریت ARMS – LENGTH در شرکت
های دولتی است که به آنها اجازه میدهد تا به تدریج با عوامل و نیروهای
بازار مواجه شوند. امر، یک روش کلاسیک در افزایش بازده اقتصادی است که در
بند قبل توضیح داده شد. همین انگیزه، دلیل اصلی تاسیس شرکت های هولدینگ در
الجزایر (سال 1988) بود. تغییر ساختار شرکت های دولتی مصر (1991) و تبدیل
آنها به شرکت های هولدینگ نیز به منظور افزایش تمرکز زدایی و بازده عملیاتی
صورت گرفته است.
4ـ انگیزه چهارم، به عهده گرفتن مدیریت و اداره
سرمایههای دولتی به منظور افزایش عایدات مالی سرمایهگذاری های دولتی توسط
شرکت هولدینگ میباشد. این دلیل نسبتاً جدید است و اگر تنها دلیل نباشد؛
اما یک دلیل مهم برای تاسیس شرکت های هولدینگ در الجزایر به شمار میرود.
همچنین یکی از دلایل عمد ایجاد این شرکت ها در کشورهای اروپای شرقی محسوب
میشود. اما با این حال، کاهش هزینهها از طریق ریسک یا اخذ وام های داخلی
میان گروهی، هنوز هم به عنوان یک دلیل عمده برای تاسیس شرکت های هولدینگ
شناخته نشده، اگر چه برای بخشهای خصوصی میتواند یک هدف و انگیزه باشد.
5ـ انگیزه دیگر میتواند رهانیدن شرکت های زیان ده از این معضل باشد. این
کار معمولاً با تسویه هزینههای اجتماعی آنها و عموماً با هدف بازسازی مجدد
این شرکت ها و بهبود وضعیت مالی آنها انجام میپذیرد. شرکت هولدینگ
ایتالیایی در سال 1993 با همین انگیزه تاسیس گردید و کارش را با شرکت هایی
که در بازار سهام به طور ناگهانی ورشکست شده بودند، شروع کرد.
دولت ایتالیا همچنین قصد داشت تا از طریق این شرکت، سیستم بانکی را از
تاثیرات سوء این شرکتهای ورشکسته بدهکار، مصون نگه دارد. بازپرداخت بدهی
این شرکت ها به سیستم بانکی توسط دولت تضمین گردید و به شرکت هولدینگ منتقل
شد. در برخی موارد شرکت های هولدینگ کانالی برای دستیابی به اهداف بلند
مدت دولتها هستند که در قالب شرکت های ویژه یا صنایع خاصی نمود پیدا
میکنند.
6ـ هدف ششم از تشکیل شرکت های هولدینگ، فراهم کردن زمینه
انتقال شرکت های دولتی به بخش خصوصی است، که این انتقال ممکن است با
بازسازی و نوسازی یا بدون آن صورت گیرد.
7ـ انگیزه آخر در این
حقیقت نهفته است که گاهی ضرورت ایجاب میکند تا شرکت هولدینگ مدیریت سهام
دولتی (معمولاً با سهم کمتر از سهم دولت) را در شرکت های دولتی، تا زمان
واگذاری آنها به بخش خصوصی، به عهده بگیرد. این امر یکی از اهداف عمده شرکت
های جدید هولدینگ در اروپای شرقی است. در این حالت ضرورت دارد که سیاست
اتخاذ شده ترکیبی از مدیریت ِARMS-LENGTH، مدیریت سرمایهها و اعاده مالکیت
به بخش خصوصی باشد. در چنین مواردی گفته میشود که شرکت های هولدینگ به
نمایندگی از بخش خصوصی، سهام شرکت ها را مدیریت میکنند. اما انتقال سهام
دارای طبیعی بسیار پراکنده است و این موضوع نشان میدهد که بخش خصوصی،
حداقل در مراحل اولیه، قادر به اعمال حقوق مالکیت نیستند. اگر مدیران شرکت
های هولدینگ تا حدی در برابر دولت مسئول و پاسخگو باقی بمانند، این شرکت
ها، هنوز هم نوعی از گروه هولدینگ محسوب میشود. اگر دولت از مسئله کنترل
به طور کلی چشم پوشی کند، ساختار شرکت هولدینگ به یک شرکت سهامی خاص شباهت
پیدا خواهد کرد.