به تیم خود توجه کنید
مایکل فیلی بهعنوان مدیر استخدامکننده به مدت سیزده سال در یک شرکت کاریابی در نیویورک کار میکرد. او یک تیم فروش کوچک را مدیریت میکرد و کار خود را بسیار دوست داشت. او میگوید: «شرکتی که در آن کار میکردم، اولویت اول من بود. من یک کارمند متعهد و معتمد بودم.» با این وجود، مدتی بعد از بحران اقتصادی 2008 شرکت در پرداخت هزینهها و حفظ مشتریان خود با مشکل روبهرو شد. مدیران ارشد تصمیم گرفتند دستمزدها را کاهش دهند و بعضی از کارمندان را اخراج كنند، تا شرکت باقی بماند. آنها به دنبال شرکتهایی بودند که کارمندان آنها را استخدام کنند.
مایکل فیلی بهعنوان مدیر استخدامکننده به مدت سیزده سال در یک شرکت کاریابی در نیویورک کار میکرد. او یک تیم فروش کوچک را مدیریت میکرد و کار خود را بسیار دوست داشت. او میگوید: «شرکتی که در آن کار میکردم، اولویت اول من بود. من یک کارمند متعهد و معتمد بودم.» با این وجود، مدتی بعد از بحران اقتصادی 2008 شرکت در پرداخت هزینهها و حفظ مشتریان خود با مشکل روبهرو شد. مدیران ارشد تصمیم گرفتند دستمزدها را کاهش دهند و بعضی از کارمندان را اخراج كنند، تا شرکت باقی بماند. آنها به دنبال شرکتهایی بودند که کارمندان آنها را استخدام کنند.
طی زمان بحران، مایکل با کارمندان خود شفاف و صادق بود. او میگوید:
«صداقت، تنها راه زندگی و انجام کار است.» او هر آنچه را میدانست با
کارمندان خود در میان گذاشت و تمام تلاش خود را برای حمایت از آنها بهکار
بست. او برای صحبت با آنها و شنیدن نگرانی کارمندان وقت میگذاشت و آنها را
آرام میکرد. او میگوید: «من میخواستم آنها نسبت به خود و کاری که هر
روز انجام میدهند، احساس خوبی داشته باشند.»
مایکل بهعنوان یک مدیر درباره مراقبت از کارمندان خود احساس مسوولیت
میکرد. او میگوید: «من درباره افراد، احساساتشان و افکارشان عمیقا متعهد
بودهام.» شرکت نیز در عین حال تمام تلاش خود را میکرد که شرایط مناسبی
برای کارمندان فراهم کند و با ارائه محصولات جدید، فرصتهای رشد را برای
کارمندان فراهم میآورد.
اما بهرغم همه این تلاش ها، شرکت سرانجام تعطیل شد. مایکل و اعضای
تیمش خوش شانس بودند و با وجود فضای سخت حاکم بر بازار کار، همه آنها به
سرعت شغل جدیدی پیداکردند. خود مایكل و چند نفر از همکارانش نیز توانستند،
شغل بهتری پیدا کنند. او میگوید: «نکته مثبتی که در این تجربه وجود داشت
این بود که همه افراد درباره آنچه در حال وقوع بود همواره شفاف و صادق
بودند.»
مورد کاوی شماره 2
ایجاد هویت: «ما همگام با جهان»
مارک لاون، یک تیم 100 نفره را اداره میکرد، تا اینکه فروش شرکت رو به کاهش نهاد. این شرکت که در زمینه فروش محصولات تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی فعال بود ارتباط خود با مشتریان را از دست داد و نتوانست، خود را با تغییرات بازار هماهنگ کند.
مورد کاوی شماره 2
ایجاد هویت: «ما همگام با جهان»
مارک لاون، یک تیم 100 نفره را اداره میکرد، تا اینکه فروش شرکت رو به کاهش نهاد. این شرکت که در زمینه فروش محصولات تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی فعال بود ارتباط خود با مشتریان را از دست داد و نتوانست، خود را با تغییرات بازار هماهنگ کند.
وقتی مارک فهمید که شرکت واقعا دچار مشکل شده است، با هر یک از افراد
تیم خود وقت گذاشت و موقعیت را برای آنها توضیح داد، تا بفهمد کدامیک از
آنها تحمل این شرایط سخت را نخواهند داشت. این افراد در مجموع 12 نفر بودند
که مارک به آنها کمک کرد تا شغل جدیدی در خارج ازآن سازمان بیابند.
مارک برای آنها که ماندند شعار: «ما همگام با جهان» را سرلوحه کار
قرار داد. او برای آنها توضیح داد که این یک چالش منحصربهفرد برای سازمان
است و بدون حضور همه افراد تیم، شرکت موفق نخواهد شد. او تیم را بر اهداف
کوتاهمدت متمرکز کرد و از آنها خواست کارهای خاصی را در مقیاس کوچک؛ اما
قابل مدیریت انجام دهند. او برای آنکه از پیشرفت کار مطمئن شود، موفقیت
افراد را مورد تشویق قرار
میداد.
وقتی با افراد تیم صحبت میکرد همواره این پیام را تکرار میکرد که:
«هر کاری امکانپذیر است. هر چقدر هم که شرایط سخت باشد با داشتن مهارتهای
درست و تیمی که پشتیبان هم باشند میتوان رو به جلو پیش رفت.»
سرانجام شرکت توانست به موفقیت برسد. مارک میگوید: «شرکت در سال
گذشته رکورد فروش را ثبت کردکه نشان میدهد میتوان بدون پشیمانی هر کاری
را انجام داد.»
+ نوشته شده توسط محمد در سه شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۲ و ساعت
۱۱:۴۸ ق.ظ |